ضربدر

....................با ضــــــربـــــــدر است که میتوان انسانها را شناخت ....................

ضربدر

....................با ضــــــربـــــــدر است که میتوان انسانها را شناخت ....................

پیام های کوتاه
  • ۱۱ خرداد ۹۳ , ۲۰:۰۵
    آف
۰۹ارديبهشت

بسم الله

اندک اندک صفوف نماز جماعت برای اقامه نماز آماده می شود.

صدای موذن از  بلندای دیوار مسجد به گوش میرسد  : حی علی الصلوه...

رفته رفته کل فضای مسجد پرمیشود که اذان بلال به قطعه آخرش میرسد

دقایقی از تمام شدن اذان بلال می گذرد و کم کم همهمه فضای مسجد را پر می کند.

***********************

چشم های متعجب همه به سمت  در میرود

 زنی از پشت پرده صدا می زند : چرا نماز را شروع نمی کنید یا رسول الله...

پیرمردی صدا صاف میکند: هنوز پیامبر نیامده اند.

کم کم همهمه ها به ناراحتی تبدیل می شود.
بزرگی می گوید: کسی به دنبال رسول خدا برود نکند خدای نکرده...

در همین لحظه بلال کلام او را قطع می کند و می گوید : من می روم.

بلال کفش های پینه بسته اش را می پوشد و به راه می افتد.

************************

در میانه راه می ایستد دست روی قلب خود می گذارد به شدت می تپد و اشک از چشمانشش سرازیر میشود باخود زمزمه میکند نکند... زبان بلال ....لال.....

دوباره میدود که به ناگاه رسول خدا را مشاهده می کند.

چیزی را می بیند که لحظه ای همان جا خشکش میزند.

*******************

رسول خدا خم شده به و کودکی پشت حضرت سوار است.

بلال چشم تیز می کند تا ببیند حسن است یا حسین .

با تعجب می بیند کودک از فرزندان رسول خدا نیست...

بلال باشتاب می دود که کودک را به زمین بگذارد که رسول خدا با نگاهی به او میفهماند مزاحم کار ما نشو

پس از لحظاتی حضرت رو به بلال ـ آرام که بچه ها متوجه نشوند ـ می فرماید: برو و چند عدد گردو بیاور.

بلال با عجله به سمت درب خانه ی دوستی در آن نزدیکی می دود تا هشت گردو از آنان به قرض بگیرد.

رسول خدا رو به کودک می کند و می فرماید: آیا مرکب خود را با هشت گردو به بلال می فروشید؟

*****************

پیامبر در راه مسجد است : برادرم یوسف را با ثمن بخس فروختند و مرا با هشت گردو.

 

 

مرتضی هادوی صدر
۰۵ارديبهشت

دوست هیچ گاه دل نمی شکند.

همیشه بیگانه است که دل می شکند...

مرتضی هادوی صدر
۰۲ارديبهشت

که نگفته هایم برای مردم بسیار
وبرای تو
هیچ باشد!

مرتضی هادوی صدر
۲۶فروردين

اگر روزی از روزگارا ها بعد از عمری با یکی از دوستات یا فک وفامیلات که همراه اول داره تماسی1 گرفتی و طرف با شور و اشتیاق گفت قطع کن خودم باهات تماس می گیرم و وقتی تماس گرفت کلی احوال پرسی و کلی تعارفات الکی کرد و بعدش درباره مسایل 364 روز پیش صحبت کرد،از انرژی هسته ای تا انتخابات ریاست جمهوری سال قبل،تا گرونی مرغ و دلار و ارز و ساعتها از فرهنگ جوششی و فرهنگ کوششی سخنرانی کرد،بهش بگو

"عزیزم تولدت مبارک"

اگه هنوز متوجه منظورم نشدی تلفنی بهت میگم!

-------------------------------------
پاصفحه ای:
1. قابل توجه خوانندگان! نگارنده به هیچ وجه قصد تبلیغات نداشته و نیز قصد کوچک شمردن و تحقیر اپراتور رقیب ندارد چون او عددی نیست.
مرتضی هادوی صدر
۲۵فروردين

الان یه حالیم. حالم جوریه که حال هیچ چیز رو ندارم حتی حال نوشتن رو.

من اصولا آدمی نیستم که عصبانی بشم میانگین عصبانیتم فقط و فقط ،روزی سه باره که یکی شم همین الانه.

موضوع نارحتی ام نسله بله نسل.

یه موقع فکر نکنی دارم برای منقرض شدن فلان نسل جوش میزنم یا برای نسل امروز و وضع فرهنگی این نسل یا چمیدونم برای نسل آینده کشورمون که میشه نسل پیر نه ، اگرچه اینها مهمه و باید یه وقتی برای جوش زدن مال اینها پیدا کنم ولی الان همه جوشم واسه نسل هر انسانی ست یعنی یک انسان میتونه بشه تاریخ ساز،بشه معرکه توی همه دنیا ،یه کاری کنه همه دنیا بترکن،ولی نسلش آکبند بمونه.

تقصیر اون انسان که نیست؛هست؟ نوه آدم چه ربطی داره به خود آدم! ربط نداره یعنی مواخده نداره ولی جوش که داره.

بهرحال اینو گفتم که اگر بعد هزار سال من با این همه تاریخ سازی رفتم و شما نسلم رو دیدی که داره به هایده و مهستی افتخار میکنه و حریمی برای سلطان بودن من قائل نیست و خدای نکرده دختر نوه ام(که میشه نواده یا نتیجه ی من) رفت با حجاب ناجور و یه جایزه ای گرفت،خواهشا منو سرزنش نکنید همین لرزش بیست و چهارساعته برام بسه.

البته به وقتش خودم به حسابشون میرسم.

دیگه حرفم تمومه ولی الان خیلی عصبانیم کاش نسلم این عصبانیت رو میدید و یادش می موند.

الانم کسی دنبالم نیاد چون دارم میرم این نوشته رو یه جایی ثبت کنم که آیندگان از روی همین نوشته ها قضاوت کنند نه از خواب و خاطره نسل من...


مرتضی هادوی صدر
۲۳فروردين

خیلی سفر کرده بودم و با خیلی از مرزبانان صحبت کردم1 که شاید مرزاخلاص و ریاء دقیقا برایم مشخص بشه و  حاصل آن " وتا" شد:

اگه تو کاری کردی مثلا درس خوندی تا معروف بشی تا مشهور بشی تا آینده دار بشی تا مدرک بگیری یا مثلا کمک رفیقت می کنی تا بشی آدم حسابی ،مدرسه میزنی تا بشی خیر مدرسه ساز... این یه نوع کاره.

و یه دفعه هم تو درس می خونی،خوب هم میخونی ، و معروف میشی و مشهور میشی کتاب مینویسی و محبوب میشی وبلاگ میزنی و در هر روز بازدید بالای پنج تا داری این هم یه نوع دیگه.

نوع اول تو داری کار می کنی "تا" به یه چیزی برسی و میشه غیرخدا و نوع دوم تو کاری میکنی و حالا یک ثمره ای برای تو داره تو برای خدا کار کردی ولی خدا کارتو بی جواب نمی ذاره


ننیجه این شد که وظیفه ما اینه فقط با خدا تا کنیم.

نکته قابل توجه در اینجا این است که عده ای می خوان هردو رو داشته باشند "وتا"؛ یعنی هم خدا و هم خرما هم اخلاص هم دنیا، باید به این عده بگیم این کارتون ادبی نیست و هیچ ادیبی جمع "واو" و "تا" را جایز نمیداند. و این بی ادبی ست به خدا.

وعده ای بی ادبی را بالاتر برده اند و حتی به "وتا" راضی نشدند وخودشون رو هم ردیف خدا میدونن  که قصد "وتو" دارند یعنی "من و تو" باهم حقوق این بشر رو تعیین میکنیم. البته جدیدا به جای حق "وتو" از "نتو" استفاده میکنن یعنی من آره نه تو که برای تشویش اذهان گفتن بهش ناتو همون ناتوی فرهنگی.

.........................................

1. علماء شیعتنا مرابطون‌ فی‌ الثغر الذی‌ یلی‌ إبلیس‌ و عفاریته‌،

مرتضی هادوی صدر
۲۳فروردين

خواستم به همه عزیزانی که میان اینجا سر میزنن سه نکته رو عرض کنم:

اول: هدف از بوجود آمدن این وبلاگ نه "فقط نوشتن" است و نه "فقط خواندن" و نیز نه نوشتنی برای "آموختن" یا نوشتنی برای "دیده شدن".

بلکه آنچه نگارنده را مجاب کرد برای تاسیس  وبلاگ این بود : نوشتن برای پیشرفت و تعالی . یعنی به اینجا که اکثرا دوستان بنده بیننده آن هستند آمده ام تا دوستان بخوانند و مرا پیشرفت دهند و مهم ترین کمک برای پیشرفت  نقد است لذا از نقد اینجانب فروگذار نکنید و رویه خود را از "فقط خواندن" تغییر دهید.

نکته بعدی اینست عده ای عاشق لینک اند چه بشوند چه بکنند ،شایان ذکر است که بنده از هردو نوع عشق فوق الذکر محرومم برای همان نکته بالا فتامل.

و نکته سوم : ازین به بعد به مطالب من ستاره بده از منفیی پنج تا مثبت پنج یعنی اگه حوصله تایپ کردن نظرتو نداشتی حداقل عدد بنویس به معنای تعداد ستاره ها.

میخوای از همین مطلب شروع کن....



 

مرتضی هادوی صدر
۲۰فروردين

چند وقته دارم به این فکر میکنم:
بخاطر کلاسش هم که شده برم از یارانه ها انصراف بدم...

مرتضی هادوی صدر
۱۴فروردين

از داستان در و دیوار دانستم سوختن هم آداب دارد...

مرتضی هادوی صدر
۱۴فروردين

 ما به چشم خود دیدیم سوختن خلیلی دیگر را !

مرتضی هادوی صدر