یادش بخیر روزهای محرم روزهای هیئت، روزهای "حسین
حسین"گفتن،روزهایی که فقط لباسمان روزه دار نبود؛ که چشممان، دستمان، پایمان ، فکرمان، دلمان، همه برای حسین روزه میگرفتند روزه معصیت.
فرق مصیبت حسین با مصیبت دیگران این است که مصیبت او
مانع معصیت است این رازی ست بین خدا و رسولش.
گویا تمام آن رفتارها به لباس سیاهمان بسته بود
که وقتی درآوردیم دوباره شدیم همان انسان قبل محرم!
و باخود ناله میکنیم ایکاش دوباره محرم بیاید!
دوباره محرم بیاید که باز لباس بپوشیم و باز
بگرییم و باز... آرزوی محرم دوباره کنیم؟!
ای کاش تمام عمرمان و تمام جاهایی که می رویم
محرم باشد که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا نگاهمان،کسب و کارمان، درس و زندگی مان،مذاکراتمان، سبد هایمان، فرهنگ مان، هیهات منالذله مان ، همه و همه عاشورایی باشد.
با دوتا از دوستام نشسته بودیم که یکیشون رفت توی اینترنت و یک داستان رو شروع کرد به خوندن. دو ، سه دقیقه ای طول کشید بعد که تموم شد به من نگاه کرد. و منم گفتم افتضاح بود نویسنده چقدر بد نوشته بود اطناب داشت اصلا داستان قشنگی نبود. این رفیق ما به من و من افتاد.
و اون دوست دیگه گفت : .... وبلاگ خودش بود که خوند.