۱۷فروردين
کوچک تر که بودم وقتی در کلاس چیزی می نوشتم گاهی بغل دستی ام متن ام را می خواند و این مساله مرا در بعضی موارد اذیت می کرد
یکبار همانطور که استاد داشت درس می داد ، دیدم دوباره دارد به کاغذم نگاه می کند با خط درشت نوشتم : عزیزم مگه فضولی نخوان!
بغل دستی ام با آرنج کوبید به پهلویم و من یک آخ درونی کشیدم و گفتم چرا میزنی
گفت: خوب چرا می گی فضول من که متن تو رو نخوندم که