سایه ها یکی
شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۲۵ ب.ظ
پدرت شهید شده است
و او پدر از دست داده بود
و تو غریب هستی
ولی او در خانه ی خود بود
پدرت زندانی بود و به مرگ مشکوک پرکشید
و او پدرش جلو چشمان همسایگان رفت؛ باعزت و جبروت؛
آنها برای تسلیت آتش افروختند
ما هم برای تسلیت آتش افروخته ایم
یکی آتش معصیت
و دیگری آتش عشق
۹۳/۰۳/۰۳
حضور شما عرض شود که ما در سبزوار جلسه داستانی تشکیل داده ایم که دوست داریم بچه های هم طیف در آن شرکت کنند و حلقه ای داشته باشیم از نویسندگان ارزشی.
پس منتظر حضور شما به همراه دوستانتان هستیم. سه شنبه ها ساعت 17 تا 19 کتابخانه ی حاج ملاهادی.
لطفا به آقای اسماعیل زاده هم اطلاع رسانی بفرمایید.